ایام غم
بیاد گل یاس کبود علی (ع)
حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه های اشکش از الماس بود
اشک می ریزد علی مانند رود بر تن زهرا ، گل یاس کبود
امروز نمی دانم به دل زخم خورده وبی تاب علی چه بگویم ، امروز که تمام هستی اش را از دست داده ، امروز که دار و ندارش را، بهارش را از او گرفته اند ، مدینه سر تا سر از یاد زهرا سر شار شده ، دیگر نباید سراغ مزاری را گرفت ، غم های دلم از بهر زخم های دل زهرا و علی بیت الحزان شده …
دلم از غم فاطمه دیگرتوان ندارد ، ای بی نشان ترین من نشانی ضریح گمشده ات را از که بپرسم ، که هرکجا می روم پر از نشانه های زهرائیست ، بر دل های کویر گونه ی ما ببار ای باران بی انتهای الهی ، ای زلال کوثر، ای بهار کوتاه ، ای عصاره ی عصمت ، ای آیینه ی پاکی ، در شکوه مقام تو حیرانم ، امروز دلم با توست پر از ناله هایی زهرایی .
کاش فقط یک شب…. فقط یک شب….. بعد از دعا برای همگان برای خودت هم دعا می کردی .
مگر تو ریحانه ی النبی نبودی دیگر پهلوی شکسته برای چه ؟ مگر تو یاس علی نبودی این هجران پر پر برای چه ؟ تو یاس کبودی بودی که علی از داغ رفتنت الماس چشم هایش را هدیه به چاه کرد .
فاطمه جان از بهر کدامین دردت بگریم نمی دانم مگر آنها نمی دانستند یاس علی تاب فشار در و دیوار را ندارد.
خورشید کلبه ی علی ، چه تنها سفر کردی ، چه غریبانه زیستی و چه غریبانه تر رفتی ، در هجدهمین بهار عمرت چه پاییزی را هدیه به چشمان گریان کردی … واحذناه ! تو که بهار بی خزان محسن هایت بودی ، در وداع شبانه ات با پلوی شکسته خانه ی گلین را چه عاشقانه به امید ترک بهشتی پدر ترک گفتی آنقدر غم بار که علی گره ی بغضش را وا نکرد .
رفتی ونماندی تا برای حسین تنهایت عزا بگیری وبا پهلوی شکسته ات کفنی از جنس یاس به تنش بپوشانی ماه شب های حسن چه شد که تن لطیفت مهمان ستاره ها شد وهر نفسی را پر از شراره ها کردی
کبودی های روی تن پاکت خاکی از جور و جفای زمانه و ضربت تازیانه ی بود.
آواره ی هر کویم در سکوت شب های فاطمیه به درد و دل های علی و هق هق محسن هایش بیندیش !